ازدواج اجباری یا نکاح اجباری به معنای مجبور کردن و زیر فشار قرار دادن فردی برای ازدواج بدون رضایت قلبی است. طبق اعلام صندوق جمعیت سازمان ملل، ۵۰ درصد ازدواجها در افغانستان اجباری بوده است و ۴۸ درصد دختران زیر ۱۸ سال به اجبار تن به ازدواج دادهاند.
کنوانسیون حقوق کودکان، همه افراد زیر ۱۸ سال را کودک میخواند و به این ترتیب طبق تعاریف سازمان ملل متحد نیز هر نوع ازدواج زیر ۱۸ سال،ازدواج کودکان تلقی میشود. قبل از دسامبر ۲۰۱۹ ازدواج دختران زیر ۱۶ سال در افغانستان غیر قانونی بود اما در دسامبر ۲۰۱۹ دولت افغانستان، قانون حمایت از کودکان را تصویب کرد. در بخشی از این قانون افراد زیر ۱۸ سال کودک محسوب میشود و ازدواج دختران زیر ۱۸ سال غیر قانونی است اما تصویب این قانون با مخالفت شورای علمای اهل سنت مواجه شد و آن را خلاف شرع خواندند.
طبق ماده ۲۶ و ۲۸ قانون منع خشونت علیه زنان، «ازدواج اجباری» غیرقانونی است. اما با وجود حمایت قانونی دولت افغانستان از کودکان و زنان، همچنان ازدواج اجباری در افغانستان رواج دارد و آمار بالایی دارد. درباره علت بالا بودن آمار ازدواج اجباری در افغانستان با وجود حمایت قانونی از زنان و کودکان، زهرا موسوی، فعال حقوق زنان و از بنیانگذاران کارزار روایت یک خشونت، به رادیو رنگینکمان میگوید:
«این مسئله پیچیده است و فاکتورها و عوامل عینی زیادی در رابطه با خشونت کودکان و ازدواج اجباری وجود دارد. اولین مسئله فقر اقتصادی است، دومین مسئله فقر فرهنگی است و سومین مسئله عدم وجود اراده سیاسی و پشتوانه قانونی است. قانون وجود دارد اما ضمانت اجرایی وجود ندارد. ما اگر بر طبق همان قوانین بررسی کنیم که چند نفر به خاطر خشونت و ازدواج اجباری مورد پیگرد و مجازات قرار گرفته است، به آمار ناچیزی میرسیم. این آمار ثبت شده با آنچیزی که در واقعیت رخ میدهد بسیار تفاوت دارد. به دلیل مقاومت و سخت جانی عرف و فرهنگی که در این زمینه وجود دارد، ما اصلا پیگرد قانونی و حقوقی نداریم.
متاسفانه این ذهنیت مسلط درباره جایگاه فرومایه و تاریخی زنان از عمدهترین دلیل این وضعیت است. مسئله دیگر به باور من برمیگردد به مسئله سیاسی و ساختاری این قضیه. همانطور که پیشتر اشاره کردم دولت فقط در زمره قوانین حمایتهایی را پیشبینی کرده است اما این قوانین اجرا شدنی نیست. حتی محاکم افغانستان در این زمینه نگاه یکدست و منسجم در برابر این خشونتها ندارند. این شکاف دستگاه قضایی و برخورد سلیقهای مجریان قانون و حقوق در افغانستان چالش عمده است. اگر سری به محاکم قضایی بزنیم به دلیل برخورد سلیقه ای و شرع محورانه برخورد و پیگیری قضایی صورت نگرفته است.»
یکی از دلایل ازدواج اجباری در افغانستان، فقر اقتصادی است. افغانستان به دلیل چهار دهه جنگ داخلی و خارجی در مسیر توسعه اقتصادی و به دنبال آن توسعه فرهنگی و سیاسی قرار نگرفته است. فقر و مشکلات اقتصادی باعث شده است که جامعه مردسالار افغانستان به زنان به عنوان یک کالا نگاه کنند. خانوادهها با دریافت مقداری پول، کودکان دختر خود را به عقد مردان سن بالا در میآورند. در این رابطه زهرا موسوی میگوید:
« به دلیل وابستگی اقتصادی دختران به شیوه معیشتی که مردان نانآور است، دختران به عنوان یک کالا نگاه میشوند و در یک معامله پایایپای دست به دست میشوند. به دلیل محدودیت زنان در تحصیل و آموزش، به دلیل محدودیت زنان در مشارکتهای سیاسی و اجتماعی و محدودیت در ترفیع جایگاه اجتماعی اقتصادی و سیاسیشان باعث شده است که دختران جزو وابستهترین طیف و قشر باقی بمانند. این وابستگی اقتصادی، فرهنگی و سنتی باعث میشود که دختران به سوژه مبادله و معامله عرفی بدل شوند».
در این فضای سنتی و مذهبی جامعه افغانستان که با مشکلات فقر اقتصادی دست و پنجه نرم میکند، دگرباشان جنسی و جنسیتی بیشتر در معرض کودک همسری و ازدواج اجباری قرار میگیرند، گلناز زن همجنسگرای افغانستانی که خود تجربه کودک همسری دارد، میگوید:
«خانوادهام مرا وقتی ۱۳ ساله بودم، در بدل ۸ گوسفند و ۱۰ هزار افغانی به عقد مردی ۴۶ ساله درآورد. خانواده ما کم درآمد بود و این مقدار پول میتوانست کمک خوبی برای آنها باشد. آن زمان من خرد بودم و نمیدانستم که من به زنان گرایش دارم اما بعد از ازدواج فهمیدم که من هیچ حسی به مردان ندارم و سالها به من تجاوز شد و رنج کشیدم.».
هر رابطه جنسی که بدون رضایت و اشتیاق انجام شود، یک نوع تجاوز جنسی است. این یعنی هر فردی که بدون تمایل وادار به رابطه جنسی میشود، مورد تجاوز قرار گرفته. این وضعیت را برای تمام زنانی که خود را لزبین میدانند، یعنی تمایلات جنسی و یا عاطفی به همجنس و هم جنسیت خود دارند، سختتر میکند، چرا که آنها در کنار قوانین مردسالاری که زن را مسئول و وظیفه ارضای جنسی میدانند، هر لحظه تحت خطر تجاوز هستند و چه بسیار تجاوزهایی که در بستر زناشویی رخ میدهد. از سویی دیگر مطالعات نشان دادهاست که خطر به دنیا آوردن نوزادان با وزن کم و نارس و مرگ و میر نوزادان در زنان زیر ۱۸ سال، بیشتر است. حتی اگر نوزادان در سال اول زندگی زنده بمانند، میزان مرگ و میر کودکان زیر ۵ سال مادران جوان بالاتر است. به طور کلی، مادران جوان به دلیل عدم بلوغ عاطفی و جسمی، تغذیه نامناسب، عدم دسترسی به خدمات باروری و اجتماعی و همچنین خطر ابتلا به بیماریهای عفونی، بیشتر در معرض خطر مرگ و میر نوزادان خود هستند.
متاسفانه در افغانستان زایمانها و به خصوص این زایمانهای پرخطر و حساس در شرایطی صورت میگیرد که امکانات بهداشتی کمی در اختیار زنان قرار دارد و در مناطق محروم خیلی از آنها در خانه وضع حمل میکنند و حتی ممکن است در طول زایمان، مادر جان خود را از دست بدهد.
گلناز میگوید: «شبی که ازدواج کردم مادر و خاله هایم به من میگفتند که باید وظیفه خودم را به عنوان یک زن انجام بدم. اما من متوجه منظور آنها نمیشدم و من فقط ۱۳ سالم بود. اما همان شب تجربه وحشتناکی داشتم. این تجربه سالها برایم تکرار شد و زجر کشیدم. هر دفعه احساس میکردم به من تجاوز میشود و درد میکشیدم. حالم از خودم بهم میخورد و میخواستم فریاد بزنم و فرار کنم اما همیشه به یاد حرفهای مادرم میافتادم که همیشه میگفت باید وظیفه زنانهام را در قبال شوهرم بجا بیاورم تا باعث سرافکندگی خانوادم نشوم. همیشه شوهر سابقم مرا اذیت میکرد و با طعنه میگفت چرا از من دوری میکنی اما من حرفی نمیزدم و میترسیدم. همیشه با من دعوا میکرد و کتک میزد و بزور بالایم تجاوز میکرد. من الان صاحب دو طفل هستم که مجبورم تا عمر دارم از آنها مراقبت کنم».
علاوه بر صدمات روانی و جسمی، کودک همسری باعث میشود که کودک از حق تحصیل باز بماند و فرصتهای شغلی محدودی داشته باشد. بازماندن از حق تحصیل فقط به فقر و مشکلات اقتصادی ختم نمیشود. بخشی از کودکان کودک همسر پس از مدتی متوجه میشوند که به همجنس خود گرایش دارند و یا حتی ممکن است آن فرد هویت جنسیتی خود را با جنسیتی که به او نسبت دادهاند یکی نداند و در رویایی با نقشهای جنسیتی و در نبود اطلاعات آزاد و درست دچار بحران هویتی شود. شاید این فرد به دلیل نداشتن سواد، نتواند به کتب و منابع مختلف رجوع کند تا در مورد هویت جنسی یا هویت جنسیتیاش تحقیق و مطالعه کند و از طرف دیگر هم نتواند به شخص دیگری اعتماد کند و این مسئله را در میان بگذارد. همین باعث میشود پروسه شناخت آنها در مورد گرایش جنسی و یا هویت جنستیشان طولانی شود. این سردرگمی هویتی میتواند سبب شود که شخص گوشهگیر مضطرب و افسرده شود.
علاوه بر زنان همجنسگرا، ترنسها، مردان همجنسگرا و سایر دگرباشان جنسی و جنسیتی نیز قربانی ازدواج اجباری و کودک همسری میشوند. سارا زن ترنس افغانستانی میگوید:
«مرا مجبور ساختند همراه یک دختر ازدواج کنم. در ابتدا من زیاد مقاومت کردم. آنها گوش نکردند و به من گفتند برای ما مهم نیست که تو جواب مثبت بدهی یا جواب منفی و ما کار خودمان را انجام میدهیم. بعد از یک مدت شیرینیخوری (جشن عروسی و یا نامزدی) انجام شد اما جنجال پیش آمد و آنها پا پس کشیدند. آن موقع شانس آوردم وگرنه الان یک زندگی فلاکتبارتر از الانم میداشتم».
یا اسماعیل مرد همجنسگرا میگوید: « شش سال پیش مرا مجبور کردهاند تا با دختر کاکایم عروسی کنم. اما من اجتناب میکردم و قبول نمیکردم. آنها میگفتند تو چجور مردی هستی که نمیخواهی ازدواج کنی. حتی اقوام و فامیل پشتم حرف میزدند ریشخندم میکردند. در نهایت مجبور شدم ازدواج کنم و مدتی بعد صاحب فرزند شدم. زندگی برایم به شدت سخت و دشوار بود. هر روز رنج میکشیدم و در یک موقعیت و شرایط ناخواسته و سخت قرار گرفته بودم. من دوسال بعد از ازدواجم از افغانستان خارج شدم تا زندگی جدیدی را شروع کنم. الان ساکن آمریکا هستم اما عذاب وجدان دارم چرا که زندگی فرزندم و همسرم را خراب کردم. همیشه برای فرزندم گریه میکنم که مثل من آینده سختی خواهد داشت.»
ایلیا مرد همجنسگرای ۲۲ ساله از هرات در گفتگو با رادیو رنگینکمان تاکید کرد که ازدواج اجباری یک فرد دگرباش تنها باعث آزار و اذیت آن شخص نمیشود بلکه همسر او نیز دچار مشکلات میشود: «در جایی که من زندگی میکنم همسن و سالهای من در ۲۰ یا ۲۲ سالگی ازدواج میکنند و دوستانم همگی ازدواج کردهاند. من حتی یک فیصد به زن حس ندارم اما در جامعهای که من زندگی میکنم مجبور هستم که ازدواج کنم. من دوستان همجنسگرایی دارم که ازدواج کردند اما اصلا از ازدواجشان راضی نیستند. نظر شخصی من این است که اگر دختری با یک مرد همجنسگرا ازدواج کند آیندهاش خراب میشود. به نظر من آن حسی که یک مرد استریت یا دوجنسگرا به آن دختر میتواند بدهد، یک مرد همجنسگرا نمیتواند. همیشه این گپ مرا آزار میدهد که اگر من در آینده ازدواج کنم آینده یک دختر را خراب و بدبخت کنم. چون هیچ حسی به او ندارم و از مجبوریت است و اذیت میشود».
ایلیا به نکته خیلی مهمی اشاره کرد اما این رو هم یادآوری کنیم که فرد دوجنسگرا به همه جنسها و جنسیتها به یک شکل و یک اندازه و همزمان گرایش نداره و یک مرد دوجنسگرا هم میتواند به اندازه یک مرد همجنسگرا تحت فشار بابت ازدواج اجباری باشد. جمیل مرد همجنسگرا که تن به ازدواج اجباری داده میگوید: « ناچار بودم و چاره دیگری نداشتم چون مردم پشت من، مادرم، پدرم و فامیلم گپ میزدند و مجبور و مکلف شدم به عروسی بله بگویم. فعلا نمیدانم کار درستی کردم یا کار غلط کردم. خیلی از دوستان همجنسگرایم که در افغانستان هستند میگویند که کار درستی را انجام دادهام چون اینجا افغانستان است و باید برای امنیت خودم اینکار را انجام بدم اما دوستانم که در خارج زندگی میکنند به من گفتند کار اشتباهی کردم چون هم آینده خودم و هم آینده همسرم را خراب میکنم. من نمیدانم زندگی من به کدام سمت خواهد رفت و چطور خواهد بود».
جمیل توجه ما را به این جلب میکند که چطور آزادی بیان و دسترسی به حقوق بشر میتواند در زندگی روزمره ما و معیارها و ارزشهامان تأثیر بگذارد. به امید روزی که دنیای آزاد و زندگی برابر در دسترس همه انسانها هرجا که هستند باشد.