«ما اقلیت در اقلیت هستیم»، این توصیفی است که آریل، مرد هیچ جنس گرا از وضعیت خود ارائه می دهد. او که به تازگی در کشور آلمان تقاضای پناهندگی داده است، از زمانی می گوید که به علت نبود منابع آموزشی و سانسور اینترنت در ایران، با مشکلات عدیده ای در راه شناخت خود مواجه شد و سرانجام، زمانی که خود را عضوی از خانواده بزرگ +LGBTQ و هیچ جنس گرا هویت یابی کرد، پی برد که حتی در بین جامعه رنگین کمانی هم شناخت درستی از این گرایش وجود ندارد و همین فقدان دانش کافی از هیچ جنسگرایی، باعث شد تا او تبعیض های مضاعفی را، حتی از سوی کسانی تجربه کند که خود قربانی تبعیض و نا آگاهی یک جامعه بزرگتر هستند.
در ادامه، آریل به ذکر جزییاتی از تجربیات زیسته خود، چه زمانی که در ایران سکونت داشت و چه الان، که در کشور آلمان به سر می برد، می پردازد.
آریل: «سلام، آریل هستم، بیست وهفت سال دارم و در حال حاضر در کشور آلمان به سر می برم ولی قصد دارم مجددا به ایران برگردم. خب همانطور که گفتم من الان بیست و هفت سال دارم و زمانی که من به گرایش خودم پی بردم چهارده سال داشتم و در آن زمان، اینترنت نه تنها سانسور شده بود، دسترسی به آن هم بسیار سخت بود و کتاب ها هم همگی شامل متون اسلامی بودند که پس از دوران بلوغ این حس ها از بین می رود، در نتیجه من هیچ اطلاعی نداشتم و جایی هم نبودم که بتوانم به کسی اعتماد کنم و وضعیت خودم را بازگو کنم. به همین خاطر، صرفا از چهارده سالگی تا هجده سالگی آن حس را سرکوب می کردم. در آن زمان شاهد تفاوت هایی بین خودم و بقیه بودم و می دیدم که من با بقیه در یک طیف نیستم، چه به صورت جنسی و چه به صورت عاطفی. چون به صورت عاطفی از یک پسر خوشم می آمد و به صورت جنسی هم تمایلی به رابطه جنسی با او نداشتم و فکر می کردم شاید این واقعا یک حس زودگذر دوران بلوغ باشد که به همجنس خودم دارم، چون بیشتر با آنها بوده ام و در نتیجه این حس و علاقه به این خاطر بوده است، اما در سن هجده سالگی این تغییر کرد، اینترنت آزادتر شد، پهنای باند بیشتر شد، دانشگاه رفتم و افراد بیشتری را دیدم و متوجه شد گرایش های مختلف جنسی و عاطفی وجود دارد و این قضیه برای من هم صادق است ولی تا آن موقع و حتی تا دو سه سال بعد از آن، نمی دانستم که ٰاِیسکشوال هستم. زمانی به این موضوع پی بردم که شروع به رابطه با افراد زیادی کردم و متوجه شدم که بقیه از همان ابتدا رابطه جنسی را دوست دارند و می خواهند، ولی من وقتی که کسی را دوست دارم، اصلا دلم نمی خواهد به رابطه جنسی با او فکر کنم و حتی اگر کسی را در خیابان ببینم و مورد پسندم باشد، نمی توانم به رابطه جنسی با او فکر کنم و این ها را به مرور، حتی از دوستانی که دگرجنسگرا هستند فهمیدم و متاسفانه خیلی طول کشید تا به این مسئله پی ببرم و خودم را بشناسم و اینکه بتوانم در مورد حرف دیگران هم استوار بایستم و ناراحت نشوم ولی این روندی بود که واقعا برای من فرسایشی بود و زمانی هم که متوجه آن شدم بسیار افسرده شدم. متاسفانه افراد بسیار کم و نادری هستند که در مورد گرایش من یا Asexuality می دانند و متاسفانه بین افراد LGBTQ هم این مشکل هست یعنی به صورتی که می توانم بگویم هفتاد هشتاد درصدشان هم این گرایش را به رسمیت نمی شناسند و خب این گرایش هم مثل بقیه گرایش ها طبیعی است و من و امثال من، کمتر یا بیشتر، جسم مان و روح مان از روابط جنسی، به آن اندازه ای که بقیه آدم ها لذت می برند، لذت نمی بریم و به طرق دیگری ما می توانیم ارضا شویم. مثلا من زمانی روحم ارضا می شود که با پارتنرم در یک خانه زندگی کنم، لحظه به لحظه با هم زندگی کنیم و روند بزرگ شدن مان، پیر شدن مان و اینجور مسائل را باهم تجربه کنیم. این را هم بگویم که حتی خیلی هایمان افسردگی می گیریم چون حتی «اقلیت در اقلیت» هم که هستیم باز هم رفتارهای مشابه استریت ها را می توانیم در همجنسگرایان ببینیم.»
علی: «اگر قرار باشه تا به چند مورد از مشکلاتی که افراد Asexual با آن مواجه هستند اشاره ای داشته باشی، آنها چه هستند؟»
آریل: «بزرگترین آن این می تواند باشد که فارغ از اینکه گرایش چه به همجنس باشد چه به غیر همجنس، اصلا آدم ها بپذیرند که عشق بدون رابطه جنسی هم ممکن است همانگونه که رابطه جنسی بدون عشق ممکن است.»
علی: «آیا شده که در بین جامعه رنگین کمانی هم، از طرف افراد LGBTQ، درک نشوی یا به خاطر آنچه که هستی تو را پس بزنند و از جمع خودشان برانند؟»
آریل: «خیلی زیاد اتفاق افتاده است، واقعا نمی دانم کدام شان را مثال بزنم اما زمانی که می فهمیدند من در رابطه، رابطه جنسی نمی خواهم و مشتاق آن نیستم، تقریبا می توانم بگویم که نود و پنج درصدشان من را پس می زدند.»
علی: «تو الان در یک کشور اروپایی حضور داری، می خواهم بدانم که آیا وضعیت، در جایی که تو زندگی میکنی، برای زندگی افراد هیچ جنس گرا بهتر است یا نه؟ آیا آنجا به درستی درک می شوی؟»
آریل: «واقعیت اش را بخواهم به شما بگویم نه، یعنی فرقی با ایران ندارد و مهم آن روابط عاطفی است که در گرایش من برای من مهم است و متاسفانه اینجا هم پیدا نکردم یعنی حتی می توانم بگویم ضعیف تر از ایران است ولی خب حداقل خوبی اش این است که دیگر انرژی منفی بابت گرایشم نمی گیرم، یعنی دیگر بالکل کاری با من ندارند ولی در ایران اگر هم تو را نپذیرند، کنایه هایی هم به تو می زنند. و این مورد که تصمیم به بازگشت به ایران دارم به خاطر این است که اینجا، برخلاف چیزهایی که می شنیدم، البته شاید سال های قبل بهتر بوده باشد ولی الان، هیچ احترامی، هیچ تفاوتی بین منی که از خانواده LGBT هستم قائل نیستند، حتی می توانم بگویم که مرا بین افرادی قرار دادند که خودشان هم از آنها می ترسیدند و می گفتند خودت را مخفی کن، به زبان نیاور، گرایشت را کسی نفهمد و اینکه در جامعه هم همین طور است یعنی اگر بخواهم آنگونه که دوست دارم رفتار کنم قطعا در چشم هستم و خب اینجا چون مهاجر زیاد است و از اقشار پایین جامعه است، مطالعه کمی دارند، قطعا آنها هم می توانند به نحوی اذیت کنند و یا حتی نگاه های سنگین شان قابل درک است. این یک بعد است و بعد دیگر اینکه اینجا من پشتوانه ای مثل خانواده ام که در ایران هستند ندارم، حس من را می دانند، حمایتم می کنند و خب افراد در ایران بسیار خونگرم تر هستند و به علاوه، الان شرایط اقتصادی اروپا و دنیا در بحران به سر می برد و هر کشوری که منابع بیشتری دارد از این بحران بهتر می تواند عبور کند مثل ایران. و خب اینجا تشکیل زندگی برای من بسیار سخت تر از ایران است و مجموع همه اینها، من تصمیمم را برای بازگشت گرفته ام .»
علی: «آریل جان، به عنوان حرف آخر در انتهای برنامه، چه صحبتی با شنوندگان رادیو داری؟»
آریل: «حرف آخرم این است که ما +LGBTQ ها، اقلیتی هستیم که برای کار کردن، برای زندگی کردن، چه ایران، چه اروپا، چه آمریکا، با سختی های خاص خودمان داریم زندگی می کنیم، بیاییم مطالعه مان را بالا ببریم، بیاییم سطح فرهنگ و تفکرمان را بالا ببریم که یک اقلیت پیشرو، باهوش و با فرهنگ را به بقیه بشناسانیم که هم برای خودمان و هم برای نسل های آینده، زندگی مان خیلی ساده تر و بهتر بشود.»
گزارش از علی عارفی
بازنشر از رادیو رنگین کمان